معنی نام دختر انه یونانی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
انه. [اَ ن ِه ْ] (ع ص) رجل انه،مرد حاسد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
انه. [اِن ِ] (اِخ) شاهزاده ٔ تروائی که ویرژیل شاعر بزرگ رومی وی را قهرمان منظومه ٔ خود که انئید نام دارد قرار داده است. وی پسر ونوس و انخیس است. وی هنگام محاصره ٔ تروا و پس از تصرف شهر بدست یونانیها، با یونانیها مردانه جنگید. پس از اسارت بدست یونانیها وی پدرش انخیس را بر دوش گرفت و بهمراهی پسرش ایول یا آسکانی راه فرار پیش گرفت ولی زنش کراوز را گم کرد. پس از رسیدن به ایتالیا در لاتیوم با لاوینی دختر پادشاه لاتینوس ازدواج کرد.
انه. [اِن ْ ن َ هو] (ع حرف + ضمیر) (از: ان، از حروف مشبهه + -ه َ، ضمیر مفرد مغایب مذکر) بدرستی که او. بتحقیق که او. (ناظم الاطباء).
انه. [اَ هِن ْ] (ع اِ) ج ِ نَهْی یا نِهْی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به معنی غدیر و شبه آن. (از اقرب الموارد). رجوع به نهی شود.
انه. [اَن ْه ْ] (ع مص) انوه. خمیدن از گرانی. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خمیدن از ثقل و سنگینی. || حسد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به انوه شود.
یونانی
یونانی. (ص نسبی، اِ) منسوب به یونان. هر چیز منسوب ومربوط به کشور یونان. (یادداشت مؤلف):
ساخت آنگه یکی بیوکانی
هم بر آیین و رسم یونانی.
عنصری.
|| اهالی یونان.مردم یونان. که از مردم یونان باشد. اهل یونان. از یونان. گِرِک. گرس. هلن. آغریقی. آغریقیه. (یادداشت مؤلف). || زبانی که در یونان بدان تکلم کنند. زبان مردم یونان. زبان یونان. زبان یونانی. (یادداشت مؤلف):
تازی و پارسی و یونانی
یاد دادش مغ دبستانی.
نظامی.
فارسی به عربی
یونانی
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
فرزند مادینه،
دوشیزه، باکره،
* دختر آفتاب: [قدیمی، مجاز] شراب، شراب لعلی،
* دختر تاک: [قدیمی، مجاز] = * دختر رز
* دختر خم: [قدیمی، مجاز] شراب، شراب انگوری،
* دختر رز: [قدیمی، مجاز]
شراب، شراب انگوری، دختر تاک،
انگور، خوشۀ انگور: دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری: ۴۹)،
معادل ابجد
1478